پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسيد: مزاحم نیستم کنار دست شما بنشينم؟
دختر جوان با صدای بلند گفت: نمیخواهم يک شب را با شما بگذرانمتمام دانشجويان در کتابخانه به پسر که بسيار خجالت زده شده بود نگاه کردند...
پس از چند دقيقه دختر به سمت
آن پسر رفت و در کنار ميزش به او گفت: من در زمینه روانشناسی پژوهش می کنم و ميدونم
مردها به چه چيزی فکر میکنند، گمان کنم شمارا خجالت زده کردم. درست است؟
پسر با صدای بسيار بلند گفت: 200 دلار برای يک شب !!؟ خيلی زياد است
و تمام آنانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاهی غير عادی کردند
پسر به گوش دختر زمزمه کرد: من حقوق میخوانم و ميدانم چطور شخص را گناهکار جلوه بدهم!
نظرات شما عزیزان:
ببخشید نشد بیام
وبـــــــــــــــــــــت عالــــــــــــــیه عزیزم
ایـــــــــــــــــول دارمت ابجی <img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(2).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(2).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(2).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(2).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(2).gif" width="18" height="18"><img src="http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(2).gif" width="18" height="18">
پاسخ:قربونت خانومی(●*∩_∩*●)
با هم درستش می کنیم …
با هم … !
چه لذتی دارد این با هم … !
حتی اگر با هم هیچ چیزی هم درست نشود …
پاسخ:نگاهـت رنـج عظـيمي است، وقتـی بـه يـادم مـی آورد كـه، چـه چيـزهای زيـادی را هنـوز بـه تـو نگـفته ام...
"ماﻫﻤدیگر ﺭﺍﺣـﺲ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ "...
مهربانی وﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ "ﻋﮑﺲ ﭘﺮﻭﻓﺎﯾﻠﺶ"...
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻏﻤﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ "ﭘﺴﺖ ﻫﺎﯾﺶ "...
شادی و ﺧﻨﺪﻩ اش ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ " ﺟﻮﮎ ﻫﺎﯾﺶ "...
ﺗﻮﺟﻪ ﺍﺵ ﺭﺍﺑﺎ" ﻻﯾﮏ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﺎﯾﺶ "...
حضورش ﺭﺍﺍﺯ ﺭﻭﯼ "علامت آنلاینش "...
ﻟﺠﺒﺎﺯی ودلخوری اش رﺍاﺯ ﺭﻭﯼ" ﺑﻼﮎ ﻫﺎیش"...
نگویید ﻣﺠﺎﺯﯼ!!
ﻣﺎﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺭﺍﺣﺲ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ...
یقین داریم...
مااینجاراباور داریم...
ﻣﺎﺍﯾﻨﺠﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ...
ﺷﺐﻫﺎﯾﻤﺎﻥ...
ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ...
ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﻤﺎﻥ...
دلتنگیهای گاه وبیگاهمان...
ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳـﺖ...!
پاسخ:(◕‿-) عاااااااااااااااالی
خوشحال میشم تو هم به وبم سربزنی و نظر بدی.
پاسخ:رو چشام
فقط ما مانده ایم که هنوز از بهار لبریزیم . . .
درگذشت مرتضی پاشایی رو تسلیت میگم
پاسخ:حیف اون:(((((
پاسخ::)))
کاش...
لا اقل برای یک بار...
لرزش دست هایت را...
روی گونه های خیس از اشکم...
حس کرده بودم...
حالا که رفته ای...
من از کجا بفهمم...
که خوشبختــــ♥ـــ ــــی چه حسی داره؟؟
پاسخ:من به رنـگ صـورتی اعـتقاد دارم... مـن مـعتقدم کـه خـنده بـهترین سـوزاننده ی کـالری سـت مـن بـه بـوسیدن مـعتقدم، بـوسیدن زیـاد... مـن مـعتقدم وقـتی کـه هـمه چـیز غـلط از آب درآمـد، قـوی بـاشم مـن مـعتقدم کـه دخـتران شـاد، زیـباترین دخـترها هـستند مـن مـعتقدم کـه فـردا روز دیـگری سـت و بـه مـعجزه مـعتقدم...
وقتی احساس کنم نیمه ای از جان منی / بی تو هر جا بروم باز وجودم تنهاست
پاسخ:چ غمگین:((
پاسخ:وااااااای!!ن.توام داری میری فاطی جونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا همه هم لوکسیا دارن میپرن آخه:(((
مواظب همه خوبیات باش عزیزم ایشالا همیشه لبات پرخنده باشه
پاسخ:فدات داداشی
پاسخ:حتما عزیزم
تاج محبت تو به فرقم نهاده است
از ابتدای خلقت حق در دو چشم ما
تصویری از عزای محرم فتاده است
پاسخ:روزات حسینی داداش
زنـدگــی... عشــق...
دوستـــــــ داشتــن... عـادتــ کــردن...
رفتــن... آمــدن...
امــا چیــزی کـه ســــــاده نیستـــ
بـاور ایـن سـاده بـودن هـاستـــــــــــ...
پاسخ:ساده مثل دوست داشتن دلای مهربون... ممنونم پری3ا جان
پاسخ:خخخخخخخخخ همه که مث من سر بزیر نیسن خب!!
آنـــقدر کــهنه
کــه می شــوَد
رویِ گَرد و خـــاک تَنـــَم یــادگــاری نــوشت
خیالی نیست تو هم بنویس و برو
پاسخ:به به ایول پیرمرد..
متنفرم از انسان هایی که دیوار بلندت را می بینند، ولی
به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که؛
تو را فرو بریزند...!
تا تو را انکار کنند...!
تا از رویـــت رد شـــوند.
به وبلاگ منم سر بزن
پاسخ:چشم
پاسخ:دمش جیز!
نیستی عزیز!!درگیر مدارسی حتما ها؟
پاسخ:اوه اوه نیسی ببینی چقد سرم شلوغه داشی!خخخخخخخخخخخ
پاسخ:بابا اومدی درحد تیم ملی تحول بخشیدیا!ممنووووووووووووووووووون داش جی بی
پاسخ:فداتون
.: Weblog Themes By Pichak :.